بایگانی روزانه: اکتبر 4, 2011
تقدیم به انسانهای با وجدان همه به کمک صبا کوچولو بشتابیم
دل نوشته یک پدر زجر کشیده
میخواهم همه را بگویم (سرگذشت صبا)
مرور خاطرات زندگیم و بیان حقایق و اتفاقات پیش آمده در این مدت برایم خیلی سخت می باشد.
زیرا که صحبت کردن در مورد آنها نیز برایم بس ناگوار است . و تا الآن نیز این احساس را دارم و از خدا می خواهم که تمام این اتفاقات در خواب باشد.
ولی حیف ….
زندگی صبا از آنجا شروع می شود که یک روز پس از آمدن از سر کار به خانه همسرت برگه ای به دستت می دهد و با
زندگی صبا از آنجا شروع می شود که یک روز پس از آمدن از سر کار به خانه همسرت برگه ای به دستت می دهد و با خوشحالی می گوید که پدر شده ای ولی تو به خاطر نداشتن آمادگی برای لحظه ای مبهوت می شوی . و وقتی به خود می آیی نمی دانی باید چگونه احساست را بیان کنی هفته ها و ماهها می گذرد و در این مدت تمام فکرت این است که زود تر از سر کار به خانه بیایی و در کنار همسر و جنینی که در ون خود دارد باشی .
و این ایام می گذرد تا به صبح سیزدهم شهریور ماه ۸۱ می رسی روزی که نام دیگری بر تو نهاده می شود ( پدر ) نامی که تمام مسئولیت های عالم بر دوشت گذاشته می شود و تمام آن ها را جان و دل به عشق عزیزی که از گوشت و خونت می باشد، می پذیری و وقتی که ساعت ۶ صبح او را در آغوشت می گذارند با اولین نگاهی که به تو می کنند عاشقش می شوی ، و نام او را صبا می گذاری و بوسه ای بر پیشانیش می زنی و از خدا می خواهی که عاقبت به خیر شود ولی چه می دانی که روزگار سرنوشت دیگری پس از ۶ سال برایش رقم می زند .
سرنوشتی که حتی در باورت نیز نمی گنجد و تعریف آن فقط در باور مردم ختم می شود . و غیر از آن چیزی برای تو نمی ماند به جز خاطراتی گنگ و تصاویری محو که در گوشه ذهنت به یاد گار می ماند و تمام لحظه هایت را با آن پر می کنی …
آری ، صبا روز به روز بزرگتر می شود و هر روزش خاطره ای برای همیشه می شود چه از اولین
خنده او و اولین کلمه ای که بر زبان می آورد و اولین قدمی که با پاهای کوچکش بر می دارد . همه و همه تو را به زندگی امیدوار می کند و تمام نداشته ها و آرزوهایت را در او خلاصه می کند . و همه را در او بارور میبینی .
از اینکه او بزرگتر شود و مونس لحظاتت شود. از اینکه دستهای کوچک او را در دست خود می گیری و هم قدم با او با گامهای کودکانه اش به پارک آزادی می روی و برای ماهی های داخل دریاچه غذا می ریزی و مردم شمارا نظاره می کنند به این خوشبختی که خداوند نصیبت نموده به خود
میبالی و سرخوش هستی و هیچ فکر نمی کنی که شاید روزی حتی دست کودکت را در دست گرفتن برایت غیر ممکن شود .
روزها می گذرد با تمام خوبی ها و بدی هایش
و فقط و فقط خاطره ها برایت می مانند
سرخوش هستی ، از اینکه زندگی آرامی در کنار همسر و تنها فرزند ت که دختری شیرین زبان و شیطان و بازیگوش می باشد داری .
و فقط منتظر فرصتی هستی تا بتوانی لظحات و ساعاتی را فارغ از کار در کنار آنان سپری کنی و شادی آن لحظات را با صحبت ها و شیرین زبانی های صبا دو چندان کنی .
ولی چه می دانی که شاید روزی برسد که شنیدن صدایش نیز برایت آرزو شود.
روزگار بازیهای بدی دارد …
عید که می شود مثال همه مردم و فارغ از هیاهوی افراد فقط به فکر این هستی که بهترین ها را برای صبا فراهم کنی .
و عید خاطره انگیزی را در کنار خانواده و نوگل زندگیت صبا سپری کنی .
ولی چه می دانی که شاید روزی برسد که برای سه سال حتی نتوانی به عید و سفره هفتسین فکر کنی …
چند شب قبل از عید در این فکری که وسایل آتش بازی در شب چهارشنبه سوری فقط برای شادی بیشتر صبا فراهم کنی ولی اصلاً درخاطرت نمی گنجد که شاید روزی فرزندت حتی نتواند شراره های آتش را ببیند .
خدایا این چه رسمی است که این زمانه دارد بعضی مواقع فقط به خود می گویم که چرا به این سرنوشت دچار شده ام ؟
قصه درد و رنج صبا از آن جا شروع شد که فرزندم مثل تمام فرزندان این آب و خاک که امیدهای پدر و مادرشان و جامعه می باشند شروع به رفتن به دوره ی پیش دبستانی نمود ، و روز اول هرگز از ذهن من پاک نمی شود لحظه ای که او را در لباس فرم مدرسه دیدم و چقدر خوشحال شدم و گریه کردم نه از سر ناراحتی بلکه از سر شوق و خوشحالی زیرا که می دیدم فرزندم پا به محیط بزرگتری از خانواده خود گذاشته است که آینده او از همین جا شکل می گیرد و تمام آرزو ها را که برایش در سر داشته ام از این لحظه باید عملی کنم .
روز های مدرسه یکی پس از دیگری سپری می شود و هر روز صبا با اندوخته جدید از مهد به خانه می آمد. و با شوق و شور زیادی اتفاقات روزمره را برایمان تعریف می نمود و شعرها و چیزهای دیگری را که در مهد یاد گرفته بود برایمان می خواند و ساعات خوش و خاطرات بیشمار دیگری را در ذهنمان به جا می گذاشت . فراموش نمی کنم روز ی را که علائم راهنمایی را یاد گرفته بود. و به تابلو دور زدن ممنوع می گفت گردش به عقب ممنوع و وقتی از این موضوع ما می خندیدم او لجش می گرفت و می گفت تو گواهی نامه ات را الکی گرفته ای و من بیشتر از تو وارد هستم .
و یا اینکه صبح ها باید ساعت ۶ از خواب بیدار می شدیم و به کمک همسرم کارهای او را برای رفتن به مهد انجام می دادم . و او را به پایین آپارتمان می بردم و برایش از سوپری محل قبل از رفتن به مهد تغذیه روزانه را می خریدم فراموشی این که با چه ذوق و شوری کیف و وسائل مدرسه را برایش می خریدم برایمان خیلی سخت است .
وقتی که در این روزها به اتاقش می رویم و کیف و وسائل مدرسه و اسباب بازی هایش را می بینیم خدا می داند که به ما چه می گذرد…
خدا می داند در این روزها وقتی که بچه ها را می بینیم که همراه خانواده شان برای خرید عید بیرون هستند چه حالی پیدا می کنیم .
خدا خودش شاهد است که شب و روز ما شده است در حسرت شنیدن حتی یک کلمه از صدای فرزندمان ولی مجبوریم در جامعه خودمان را جوری نشان دهیم که مردم فکر نکنند خسته شده ایم. ولی هیچ کس نمی داند که در پس چهر ه ما چه غمی نهفته است .
روزهای مهد کودک صبا می گذشت تا به دی ماه رسیدیم در دی ماه بود که صبا دچار سردرد های شدید و حالت تهوع در صبحها می شد . او را پیش دکتری که از کودکی زیر نظرش بود بردیم و پس از گرفتن عکس از سر او به ما گفت سینوزیت دارد و داروهایی را برایش تجویز نمود. ولی پس از دو هفته مصرف این داروها هیچگونه تغییری در وضعیتش به وجود نیامد .
تا به بهمن ماه رسیدیم و او را به دلیل حل نشدن مشکل به وجود آمده به دکتر دیگری بردیم که ایشان نیز پس از بررسی ما را به پزشک متخصص مغز و اعصاب آقای دکتر (الف) معرفی نمود و ایشان سریعاً برای صبا سی تی اسکن با تزریق و بدون تزریق نوشتند . سریعاً در آن روز که هیچ وقت فراموشمان نمی شود (۶/۱۱/۸۶) در زیر باران که می بارید صبا را به مرکز تابا در خیابان فلسطین بردیم ولی موفق نشدیم در آنجا سی تی را انجام دهیم ، و در زیر باران بود که من صبا را بغل کرده بودم و در خیابان به سمت سه راه برق می دویدم و همسرم و مادرم نیز در پشت سرم می آمدند . تا یک تاکسی برایمان نگه داشت و ما را به بیمارستان دنا برد در آنجا به وسیله دوستانی که داشتیم سی تی ها از صبا انجام شد. و چون دکتر وضعیت حال ما را اینگونه دیده بود شماره همراه خود را به ما داده بود . و گفته بود تا هر موقع شب که شده برای دیدن سی تی های فرزندتان به من تماس بگیرید . تا بگویم آن ها را کجا بیاورید . ساعت حدوداً ۱۱ شب بود که با دکتر تماس گرفتیم و گفتیم که سی تی ها آماد ه است و او به ما گفت به روبروی بیمارستان زینبیه بیایید . وقتی به آن جا رفتیم دکتر (الف) نیز آمد و پس از دیدن سی تی ها بود که دیدیم چهره او در هم رفت ، و سکوت نمود و در برابر اصرار من فقط توانست بگوید که متاسفم ضایعه ای بر روی مخچه فرزندتان مشاهده می شود و سریعاً باید از او ام آر آی به عمل بیاورید. و ما سریعاً در حالی که صبا را بغل گرفته بودیم سوار تاکسی شدیم و به خانه پدرم رفتیم در آنجا نیز مادر همسرم و برادر همسرم آمدند و پس از تماس با چند تن از دوستان جهت انجام ام آر آی صبا را به مرکز ام آر آی انتقال دادیم که در آن جا آقای (ک) که از دوستانمان بود قول داد سریعاً این کار انجام شود فقط مشکل این بود که هر کاری می نمودند نمی توانستند صبارا به دلیل ترسی که بر او غالب شده بود بر روی دستگاه ام آر آی گذارند پس از مشورت به من کاور مخصوص را دادند و من در پایین دستگاه نشتستم و پای صبا را در دست گرفتم و به این طریق توانستند ام آر آی صبا را انجام دهند . و وقتی جواب آماده شد هر چه به آقای (ک) گفتم چه چیزی در ام آر آی می بیند از جواب طفره رفت و فقط گفت صبح سریعاً جواب را پیش دکتر ش ببرید.
فردا بود که با دکتر قرار گذاشتیم و جواب را برایش به مطب بردیم دکتر (الف) بعد از دیدن ام آر آی ( فراموش نمی کنم که چند دقیقه ای من را نگاه کرد و در همین حال توسط استریویی که در اتاقش بود آهنگ محمد اصفهانی پخش می شد) به من گفت که متاسفم جواب ام آر آی نیز نشان می دهد که ضایعه ای شدیدی بر روی مخچه قرار داد و فشار مغز نیز بالا می باشد . و صبا باید هر چه سریعتر عمل شود.و قرار بر این شد که پس از آماده نمودن مبلغ مورد نظرجهت هزینه عمل صبا را در بیمارستان دکتر میر بستری نماییم . که ظرف ۲۴ ساعت این کار انجام شد . ولی از شانس بدمان دکتر تماس گرفت و گفت که ویزایش جهت مسافرت به یک کشور خارجی جهت طی نمودن دوره ای آماده شده است و مجبور است کار را به تیم دیگری واگذار نماید. ولی ما به دلیل حساسیتی که برایمان به وجود آمد ه بود قبول نکردیم . و پس از مشورت با خانواده همسرم چون شوهر خاله همسرم از اقوام آقای دکتر (ف) بود به منزل ایشان در خیابان ستارخان رفتیم و ایشان نیز لطف نمود با آقای دکتر (ک) تماس گرفت و پس از صحبت و مشورت با ایشان قرار شد که صبا را به بیمارستان نمازی جهت انجام مراحل عمل و درمان انتقال دهیم که این کار را نمودیم . و صبا را در بخش F2 این بیمارستان بستری نمودیم . و حال عمومی صبا نیز خوب بود پس از چند روز دوندگی بود که با صحبت های دکتر (ک) به آرامشی از انجام عمل توسط شخص دکتر (ک) دست یافته بودیم و مادرم و مادر همسرم قرار شد که پیش صبا بمانند . و ما برای تعویض لباسهایمان و حمام به منزل برویم که وقتی به منزل رفتیم یک ساعتی نگذشته بود که با ما تماس گرفتند و گفتند به دستور رزیدنت مربوطه آقای دکتر (ت) صبا را جهت عمل کارگذاری شانت vp مغزی می خواهند به اتاق عمل تا ساعتی دیگر ببرند و باید سریعاً یک شانت از جایی که آنها می گویند و آدرس می دهند تهیه نماییم . که این کار را انجام دادیم . و با وجودی که تمام رفلکس ها و سطح هوشیاری صبا خوب بود او را به عنوان مریض اورژانسی به اتاق عمل بردند و توسط دو نفر رزیدنت که یکی اقای دکتر (ن) و رزیدنت سال ۱ و دیگری آقای دکتر (ش) رزیدنت ۶ ماهه بود عمل کار گذاشتن شانت انجام شد . (ساعت ۱۲ شب)
و فردای آن روز بود که حال عمومی صبا خوب شد و قرار شد در تاریخ ۱۳/۱۱/۸۶ عمل دوم که همان برداشتن تومور بود انجام شود . در صبح سیزدهم این کار انجام شد . و صبا را به icu انتقال دادند که حدوداً تا آنجایی که ذهنم یاری می کند فکر کنم بعد از یک روز بود که حال عمومی صبا رضایت بخش شد و او را به همان بخش f2 انتقال دادند و پس از آن صبا سرپا شده بود .
و به لطف دو تن از رزیدنت ها با صحبت هایی که با ما از نظر روحی و روانی داشتند حال من و مادر صبا نیز خوب شده بود.
۲ نفر رزیدنت فوق آقایان (ف) و (س) بودند.
پس از گذشتن چند روز مشاهده کردیم که صبا حالت گیجی و منگی دارد و وقتی موضوع را به آقای دکتر (ت) گفتیم ایشان قبول نکرد و همین باعث شد که من سی تی صبا را به دکتری در بیرون از بیمارستان نشان دادم و ایشان اظهار نمود که شانت صبا در جای درستی کار گذاشته نشده و به همین دلیل درست کار نمی کند. و باعث گردید ه که فشار مغز بالا رود و صبا در حالت افتادن ضریب هوشی قرار گیرد سریعاً به مطب دکتر (ک) در خیابان ملاصدرا رفتم و موضوع را به ایشان گفتم و از وی نیز گله نمودم با توجه به اینکه چنین موردی در سی تی صبا وجود داشته و شما در هنگام عمل اصلی تومور در مورخ ۱۳/۱۱/۸۶ آن را حتماً مشاهده نموده اید چرا نسبت به رفع عیب آن اقدامی نکردید . که ایشان قبول نمودند و به موبایل آقای دکتر (ت) تماس گرفتند. و وی را به مطب خواستند و وقتی ایشان آمدند موضوع را به او گوشزد نمودند و سریعاً دستور دادند که مورد بررسی شود . ووقتی از مطب بیرون آمدیم دکتر (ت) از من گله نمود که چرا به وی چیزی نگفتم در این جا به او گفتم دکتر دو روز است که وضعیت بچه را به شما می گوییم و لی شما اعتنایی نمی کنید فردای آن روز صبح صبا را برای بار سوم و رفع ایراد شانت به اتاق عمل بردند .
و بعد از حدود ۱ ساعت او را از اتاق عمل خارج نمودند .
و سی تی دوباره انجام شد و گفتند که ایراد بر طرف شده . ولی دوباره شب همان حالت ها به سراغ صبا آمد که سریعاً او را به اتاق عمل برای بار چهارم بردند فردای آن روز که دکتر (ک) به بیمارستان آمد و وقتی ما را دید از ایشان بی نهایت گله مند شدیم که ایشان عذر خواهی نمودند و گفتند ان شاءاله.. مشکل برطرف شده و مسئولیت صبابه آقای دکتر (ف) واگذار شد . که ایشان نیز نهایت سعی و تلاش را همراه با آقای دکتر (س) در جهت درمان صبا نمودند . و قرار شد چون تا به حال صبا چهار بار عمل گردیده روزانه شانتش را ۱۰ بار پمپ نماییم .
تا مشکل برطرف شود. پس از آن صبا را ۳۳ جلسه زیر نظر خانم دکتر (الف) رادیوتراپی نمودند.
که در این مرحله کلیه پرسنل قسمت رادیوتراپی و بخش f2 نهایت همکاری و مساعدت را با ما داشتند. و ما نیز به پاس زحمات شان از آقایان دکتر (ک) و دکتر (ف) دکتر (س) و پرسنل بخش f2 و icu و رادیوتراپی در روزنامه خبر تشکر نمودیم .
پس از ۳۳ جلسه رادیو تراپی ما به خانم دکتر (ز) معرفی شدیم که ایشان از صبا نمونه مغز و استخوان گرفتند و یادم رفتم بگویم که متاسفانه تومور صبا بدخیم بود و دکتر (ک) موفق نشده بود تومور را کاملاً از روز مخچه بردارد و ۳۳ جلسه رادیو تراپی برای همین بود که جلوی پیشرفت باقی مانده تومور گرفته شود.
و این عمل خوشبختانه جوا ب داد و نمونه مغز و استخوان نیز پیام خوبی را برایمان داشت . و نشان می داد که مغز و استخوان صبا در گیر با تومور نشد ه. و جای بسی امیدواری است . از عید سال ۱۳۸۷ تا خرداد ۱۳۸۷ وضعیت صبا کاملاً نرمال بود و راه می رفت صحبت می کرد و حتی قرار شد که پس از یک دوره استراحت دوباره به مدرسه برود.و ما اورا با گردش و دیگر برنامه ها سرگرم نموده بودیم .
که از حال و هوای بیماری بیرون بیاید . در خرداد ماه صبا دچار دل درد شد و من هم شیراز نبودم و همسرم ناچاراً صبا را به بیمارستان نمازی برده بود چون دکتر (ک) به دلیل تعطیلات به مسافرت خارج از کشور رفته بود مسئولیت درمان صبا به دکتر (خ) که رزیدنت بود سپرده شد و ایشان نیز شروع به مراحل درمان جدید نمودند و صبا را در بخش جراحی مغز و اعصاب کودکان به سرپرستی خانم (س) بستری نمود ند و با توجه به اینکه صبا از دل درد شدید شکایت داشت او را برا ی بررسی چندین بار به دستور دکتر (خ) به اتاق عمل بردند در این حین با توجه به اینکه صبا دل درد شدید داشت . و خانم (س) و چند تن از اقوام ما شاهد این مسئله بودند بدون توجه به اعتراض ما از بیمارستان مرخص شد ما او را به خانه آوردیم و نیمه های شب بود حال او بد شد حدوداً ساعت سه یا چهار صبح سریعاً با بیمارستان و یکی از پزشکان تماس گرفتیم و او را به اتفاقات بیمارستان بردیم . توسط دکتر(ن) که عمل اول توسط او انجام شده بود صبا ویزیت شد و دوباره ما را به منزل برگرداندند و با توجه به اینکه صبا حالش بد بود ساعت ۷ صبح ما او را به دفتر بخش جراحی مغز و اعصاب بیمارستان بردیم . در آنجا خوشبختانه آقای دکتر (ف)را دیدیم ایشان در آن زمان در بخش دیگری بودند و با توجه به اینکه صبا قبلاً مریضشان بود او را معاینه نمود و سریعاً دستور بستری صبا را داد.
دستور بستری سریع صبا را دادند وآقای دکتر(ش) را خواستندبعد از این مسئله که صبا دوباره بستری شد چندین بار دیگر نیز صبا را بخاطردل درد به اتاق عمل بردند که در آخر با مشاوره ای که انجام شد مشخص گرددی سرلوله شانت در شکم عامل تمام مسائل می باشد و همانگونه که گفتم در این مدت صبا دچار مننژیت شده بود و کادر درمان این موضوع را با ما در جریان نگذاشته بودند وفقط من داروهای مورد نیاز را خریداری می نمودم وتحویل می دادم حتی در یک مورد از عمل شانت vp را تهیه نمودم وصبارا به اتاق عمل بردندپس از عمل رزیدنت مربوطه آمد وگفت شانت لازم نبودوباید شانت را به کالای پزشکی مرجوع نمائید وقتی شانت را از ایشان گرفتم دیدم شانت ا زبسته بندی باز شده وزمانی که به رزیدنت مربوطه گفتم شانتی که باز شده را کالای پزشکی قبول نمی کند ایشان آن را از من گرفت و روی میز استیشن اتاق عمل پرت کردوبا عصبانیت به من گفت بچه ات را به اتاق عمل بردم وحالا داری برای یک شانت اعتراض به من می کنی ومن گفتم دکتر بابت عمل که از شما تشکر کردم ولی همین شانت نا قابل قیمتش طبق فاکتور موجود۲۹۰۰۰۰تومان بوده که شما آن را خراب کردی و جالب اینکه فردا با ز شانت می خواستند و من گفتم خوب شانت که باز بوده را استفاده کنید(پلمپ دوم باز نبود) ولی از شانت دیروزی خبری نبود و باز مورد دیگری یادم آمد :دقیقاً زمانی که صبا در ICU بود یکروز جمعه بود هنوزایست قلبی بوجود نیامده بوددقیقاً خرداد ماه ۸۷ بود و همون روز جمعه چون به یادم مانده داشتنددستگاه CT جدید در بیمارستان کار می گذاشتند آقای( ش) که رزیدنت سال۱ بود آمده بود ودر حضور عمو و مادرم پیشنهاد داد که صبا چون تومورش مدولوبلا ستوما میباشد و این بچه شاید زیاد زنده نباشد بیا و رضایت بده فرزندت تحت اختیار علم جهت بررسی قرار گیردو می گفت شما باید به مسائل فرزندتان منطقی برخورد کنید جالب بود منطق علم پزشکی و اخلاق پزشکی این اجازه را به رزیدنتی می دهد که به یک پدر دارای اندوه شدید بابت وضعیت فرزندش چنینی پیشنهادی بدهد؟؟؟؟…. از بحث دور نشویم پس از چندین بار عمل ومشخص شدن دلیل دل درد صبا شانت را کاملاً خارج کردندودرخواست خرید فیفت بیرون مغزی را دادند که آن را خریدیم وبرای چند روز تا آمدن استاد (ک) از خارج از کشور صبا را با فیفت جهت متعادل نگهداشتن فشار مغز در ICU نگه داشتند که وقتی استاد(ک) از سفر خارج برگشتند در خواست خرید( شانتVA) را دادند که سریعاً در عرض کمتر از ۴۸ ساعت آن را تهیه نمودیم و صبا رابه اتاق عمل بردند و پس از کار گذاری آن وضعیت صبا رضایت بخش شد وتمام رفلکسهای او نرمال بود فقط موضوعی که پیش آمد این بود که صبا( آسپیره) شده بود و گفتند اجازه بدهید او را تراکستومی کنیم وپس از اخذ اجازه عمل این کار توسط دکتر(ش) که رزیدنت سال ۱ بوده انجام شدو صبا را به ICU انتقال دادن که در این مدت نیز چون صبا دچار زخم بستر شده بودوپاهایش نیز له کرده بودودر ICU می گفتند مریض چون با والدینش بهتر ارتباط دارد اجازه می دادند جهت پمپرز وبالای سرش بودن خانمم یا خودم پیشش باشیم دقیقاً اتاق صبا اتاق ۲ و روبروی استیشن پرستاری بودوطی این مدت نیز صبا مانیتورینگ بودووقتی که سوال نمودیم آلارم مانیتور خاموش و سایلنت است گفتند که نیازی نیست وماخودمان مراقبیم ونیازی به آلارم نداریم ؟؟؟؟خوب صبا نیز تمام رفلکسهای نرمال داشت وارتباط بر قرا رمی کرد (تمام نتهای پرستاری مربوط به دورهای قبل از ایست قلبی را درسایت جهت بازدید گذاشته ام) درست یادم هست که روز ۱۳۸۷/۴/۲۰ ساعت۶ صبح همسرم از ICU با ناراحتی بیرون آمدو وقتی دلیل را سوال کردم گفت خانم (ز- ع) که پرستار صبا بوده آمدو گاز زیر تراکستومی را تعویض نموده وبعد از این کار دیدم که تراکستومی از جای قبلی خیلی بالاآمده وپس از آن که وی ازاتاق بیرون رفت صبا ناآرامی می کندوبه خانم (زع) گفته ام ولی خانم (ز-ع) بجای توجه به این موضوع گفته دیگر لازم نیست شمابالای سر صبا باشید و از ICU بیرون بردوید ومن هم آمده ام !!!! پس از این صحبتها حدودً ساعت نزدیک ۷.۲۰ بود که از طرف یکی از افراد داخل آی سی یو به تلفنم تماس گرفتند و آن شخص گفت حال صبا بد شده و سریع به درب آی سی یم بیا و من سریع رفتم درب آی سی یو و مسول آن را صدا زدم خانم (س)مسئول ICU جلو درب آمد که به وی گفتم اتفاقی افتاده و ایشان از اینکه ما متوجه شده ایم تعجب کرد و همان موقع مادر صبا نیز نزدیک شد ایشان تعدادی نمونه خون به خانمم داد وگفت شما اینها را به آزمایشگاه ببر ووقتی مادر صبا رفت به من گفت بیا داخل ICU و مرا به سمت اتاق صبا برد……………………………………..
وقتی به اتاق نزدیک شدم دیدم چند پرستار ودکتر (ک ز) داخل اتاق هستندو تا چشمم به تخت صبا افتاد………..
دیدم که صبا شدیداً ورم کرده و کبود شده ودو طرف بدنش را چست تیوپ کار گذاشته اند و تراکستومی او را نیز خارج نمودند و صبا زیر دستگاه هوا می باشد که دلیلش را سوال نمودم گفتند صبا ایست قلبی داده و خانم (س) خودش شخصاً گفت الآن تازه صبا وضعیتش بهتر شده و ورمش کمتر شده و وقتی من صبح داشتم راند و تعویض شیفت را انجام می دادم بالای سر صبا که آمدیم دیدیم که به این وضعیت افتاده و هرچه تلاش کردیم از لحاظ مسئله تراکستومی و کارگذاری مجدد نتوانستیم خودمان کاری انجام دهیم و رزیدنت ها نیز همه در سر جلسه ی امتحان ارتقای سطح سالیانه می باشند و پیج کرده ایم هیچکدام نبوده اند که بیایند وخدا را شکر بعد از ۵ بار شک دادن دوباره علائم برگشت . و خانم (ز-ع) نیز می گفت که سه بار CPR شوک دادند ولی جواب نداد وچون من از آنها خواهش کردم و خیلی به آنها گفتم ۲بار دیگر شوک را تکرار کردند که جواب داد و تمام صحبتها در آن لحظه این بود که صبا ارست داده و زمانی آنان متوجه شدند از رزیدنت ها کسی برای کمک کردن نبوده ودکتر (ک ز) نیز شخصاً گفت که زمان دیر شده بود که به من اطلاع دادند . امیدوارم که مسائل بعدی پیش نیاید . درآن روز ضریب هوش صبا ۳ بود و گفتندکه در کما قرار داردو از اوقطع امید کردند که پس از حدوداً یک ساعت تمام فامیل آمدند و تا شب و فردا همه در بیمارستان پهلویمان بودند . من خودم شخصاً شب به موبایل استاد(ک) تماس گرفتم و وقتی موضوع را گفتم ایشان خیلی ناراحت بود و حتی عنوان نمود وقتی آنان در icu زمان را از دست دادند چرا دوباره تلاش برای شوک های زیادتر نمودند وقرار بر این شد که با رضایت ما به دلیل اینکه صبا زجر زیادی نکشد فردا ایشان ساعت ۱۰ بیایند ودستگاه های هوا را از روی صبا باز کنند تا صبا………………….. آن شب همگی فامیل در بیمارستان بودند صبح وقتی که استاد(ک) آمد داخل icu رفت و وقتی آمد بیرون گفت که پرستارها گفتند صبا حدوداً یک ساعت پیش به رفلکس ها جواب داده ودیگر نمی شود ولو که شما بخواهید دستگاه هوا را از رویش باز نماییم و فقط امید به خدا داشته باشید و ایشان رفتند .
درست یادم هست که ،وقتی دکتر رزیدنت (خ) و (ش) از سر جلسه امتحان حدوداً ظهر بود آمدند (۱۳۸۷/۴/۲۰) و موضوع را به آنان گفتیم به داخل icu رفتند و وقتی بیرون آمدند گفتند اتفاقی است که افتاده !!!؟؟؟؟ و دکتر (خ) خودش گفت که اگر خواهر من بود اجازه می دادم دستگاه ها را از او جدا کنند؟؟؟؟!!!! ، پس از حدوداً چندروز از این واقعه برای صبا مجددا تراکستومی کار گذاشتند وحدود در آخر تیر ماه سال۱۳۸۷ با توجه به اینکه ضریب هوشی صبا حدود۵ بود و آموزشهای لازم برای ساکشن وغیره را دیدیم او را به خانه آوردیم وتاکنون نیز در خانه توسط همسرم شخصاً از او مراقبت می شود. و پزشکان به اتفاق می گویند مراقبت خوبی طی این مدت از صبا شده است. و شکایتی که این جانب از کادر درمان وپرستاری icu انجام دادم به این دلیل است که ببینم در آن ساعت(۲۰/۴/۱۳۸۷) چه اتفاقی برای صبا پیش آمده ؟؟؟؟پیوست عکسی از همان روز که از صبا گرفته شده نیز در سایت گذاشتم و از عموم دوستان و همراهان و حامیان صبا درخواست می نمایم که این عکس را ببینند و بنده نیز به صراحت به دادگاه گفتم که در این عکس مشخص می باشد صبا کاملاً تورم دارد وآیا کسی که در icu بستری میباشد به دلیل ایست قلبی و تنفسی باید به این صورت در بیاید؟؟؟ پس مدت زمان گلدن تایم چه می شود؟؟؟! آیا این نشان نمی دهد که مدت زمان ایست قلبی خیلی فراتر از ۵ دقیقه بوده که مریض به این صورت در آمده؟؟؟؟آیا مریضی که درicu بستری می باشد ومانیتورینگ است وقتی برایش مشکلی پیش می آید پس وظیفه دستگاه مانیتورینگ چیست؟؟؟؟ آیا دستگاه نباید هشداری بدهد؟؟؟ پس در اینجا صحبت ما که می گوییم آلارم مانیتورینگ سایلنت بوده وخود شاهد آن بارها بوده ایم مشخص می شود… گروه تحقیقی که در ابتدا مسئول رسیدگی بودند اعلام نموده بودند که صبا به دلیل بیماری دچار افت ضربان قلب و ایست شده ، خوب درست ، به فرض که نظریه آنان کاملاً صحیح باشد ولی آیا این گروه می توانند مشخص کنند که صبا در کجا ایست قلبی داده !!! ؟ در خیابان بوده ؟؟؟؟ نه ، صبا در icu بوده ! و صبا هم بخاطر مریضی اش (حرفهایمان و مشاهداتمان در آن روز کلاً بی اساس است ) ایست قلبی داشته طبق صحبت تیم تحقیق اولیه .
خوب قبول چراآنان نتوانستند از مدت زمان گلدن تایم که برای یک مریض مشخص وتعریف شده استفاده لازم را ببرند ؟؟؟؟.صبا طبق مدارک موجود دچارضایعات شدید مغزی شده که ۹۴%معلولیت ذهنی ، جسمی ، حرکتی ، دارد.
اصلاً صبا دچار بدترین نوع تومور مغزی بوده وقرار بوده یک هفته بیشتر زنده نباشد ،آیا سزاوار می باشد به دلیل سهل انگاری برخی افراد بی مسئولیت این یک هفته را در زجر و عذاب به سر برد؟؟؟؟.مگر آقایان پزشک خدا می باشند ؟؟؟؟، که مشخص می کنند ،صبا چقدر دیگر زنده است .و الآن هم همه شاهدهستید کودکی که قرار نبود بیشتر از چند هفته زنده باشد از تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۰ دارد به زندگی خود ادامه میدهد و پیشرفتهای زیادی داشته که همه تعجب می کنند!!!!. پس بهتر است به جای توجیه اشتباه خود و آوردن دلایل واهی و خنده دار به فکر این باشند که در حرفه شان و کاری که به آن ها محول شده قدری وجدانشان را به کار گیرند.؟؟؟؟؟
زیرا که خانواده هایی جان و بدن عزیزشان را در اختیار آنان برای درمان قراردادند حال اگر از جانب الهی پیش آمدی باشد انسان آن را قبول می کند ولی اگر به خاطر سهل انگاری وبی مسئولیتی برخی باشد آیا می شود به راحتی با آن کنار آمد؟؟؟ فقط آقایان بیایند ببینند روزی که ما داشتیم صبا را با آمبولانس به خانه می آوردیم گفتند که داریدصبا را می برید؟؟؟؟؟ گفتیم بله به امید خدا اورا به خانه برده ونگه داری می کنیم .که پوز خندی زدند وگفتم بله بروید و به امید خدا باشید.!!!؟؟؟؟
مسئولین ما بهتر است نظارت بیشتری بر افراد زیر دست خود داشته باشندتا ببینند طریقه برخورد آنان با مریض وخانواده آنان چگونه است.!!!! بیمارستانی که ما صبا را درآن بستری کردیم بهترین بیمارستان میباشد و مدیریت قوی وخوبی نیز دارد . و ما گله ای از مدیریت و بیمارستان نداریم فقط صحبت ما این است که توقع داریم مدیری که این چنین قوی می باشد و تعداد زیادی پرسنل وبیمارستان بزرگی را اداره می کند برای حفظ حرمت بیمارستان و ماندگار ماندن خدمات ارزنده آن به همه ی بیماران نظارت دقیقتری بر بخشها داشته باشند. تا احیاناً اگر افرادی بی مبالاتی در انجام وظیفه شان دارند آنان را مشخص و برخورد نمایند.
به امید شفای همه ی مریضان و صبای عزیز .
شماره پدر صبا کوچولو : ۰۹۱۷۸۸۷۹۱۹۹
نوشته شده از یک نامه ارسالی
اعدام مخفیانه یک زندانی سیاسی کرد در زندان مرکزی کرمان
بنابه گزارشات رسیده به «فعالین حقوق و دمکراسی در ایران» صبح امروز یکی از زندانیان سیاسی کرد که در زندان مرکزی کرمان بسر می برد به اتهام محاربه به دار آویخته شد.
روز سه شنبه 12 مهر ماه زندانی سیاسی عزیز خاک زاد 29ساله در زندان کرمان به دار آویخته شد.این زندانی اهل سلماس می باشد و در سال 1386 دستگیر شده بود. او در دادگاه خوی به اتهام محاربه و همکاری با گروه های مخالف محکوم به اعدام شده بود..
ولی با تلاش خانواده و وکیل وی حکم اعدام او پس از مدتی شکسته می شود و به 5 سال زندان و تبعید به زندان کرمان تبدیل می شود.
زندانی سیاسی عزیز خاک زاد در حال طی کردن محکومیت غیر قانونی و غیر انسانی خود در زندان مرکزی کرمان بسر می برد.
اما شب گذشته بصورت ناگهانی او را از بند عمومی خارج و به سلولهای انفرادی منتقل کردند و صبح امروز او را به دار آویختند. گزارشات حاکی از آن است که خانواده او صبح امروز از خبر اعدام عزیزشان مطلع شدند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،اعدام این زندانی سیاسی هموطن کرد را به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم می کند و از دبیر کل کمیسر عالی حقوق بشر خواهان اقدام های گسترده برای پایان دادن موج اعدام ها در زندانهای ولی فقیه علی خامنه ای در ایران است.
فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران
12 مهر 1390 برابر با 04 اکتبر 2011
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
info@hrdai.net
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
Tel.:0031620720193
استفاده از گزارشهای فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران تنها با ذکر منبع مجاز است
ارسال شده توسط فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران در ۲:۱۳
:hrdai
تخم مرغ شانه ای 8300 تومان
قیمت تخم مرغ این روزها آن چنان روند افزایشی به خود گرفته که شهروندان کرمانی به ازای خرید هر عدد تخم مرغ باید حدود 250 تومان پرداخت کنند و نرخ هر شانه تخم مرغ نیز به هشت هزار و 300 تومان رسیده است.
به گزارش خبرنگار مهر، افزایش قیمت مرغ و تخم مرغ همواره یکی از بحث های داغ اقتصادی بوده که در کنار اظهار نظرها و چاره اندیشی مسئولان، بیشتر خانواده ها و مردم کوچه بازار هم به آن واکنش نشان می دهند چرا که در حال حاضر مصرف این کالا در خانواده های ایرانی به یک ضرورت غیر قابل جایگزین تبدیل شده است.
با وجود این اهمیت اما، همواره مردم روندی تصاعدی در افزایش قیمت تخم مرغ را شاهد بوده اند و البته از آن طرف هم وعده های مکرر مسئولین درباره کاهش و ثبات قیمت این کالا.
در کنار اخبار منتشر شده در خصوص افزایش قیمت تخم مرغ در مناطق مختلف کشور کرمان جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است و این بار رکورد نرخ این کالا در بازار کرمان شکسته شد و این محصول با نرخ شانه ای هشت هزار و 300 تومان به دست مصرف کننده می رسد.
در جدیدترین خبر نرخ این محصول در روز سه شنبه به ازاء هر شانه تخم مرغ در بازار کرمان بالغ هشت هزار و 350 تومان است که به دست مشتری می رسد و کارشناسان اقتصادی معتقدند این روند صعودی طی روزهای آینده ادامه خواهد یافت.
کاهش تولید در کنار افزایش تقاضا
درباره این افزایش قیمت، یکی از فروشندگان مرغ و تخم مرغ در کرمان افزایش قیمت ذرت و سویا که از خوراکهای اصلی مرغ است را دلیل افزایش قیمت تخم مرغ عنوان می کند.
محمد ایزدی گفت: «کاهش تولید در کنار افزایش تقاضا هم بر این مسئله دامن زده است.»
وی با اشاره به کاهش تقاضای این کالا در بازار مصرف گفت: «با توجه به تاثیر زیاد کمبود خوراک مرغ فکر نمی کنم کاهش تقاضا تاثیر مستقیمی بر نرخ تخم مرغ بگذارد و تنها امکان این است که تولید کم شود که در نتیجه آن باز هم قیمتها افزایش می یابد.»
نرخ نهاده ها بالا رفت تولید مرغ تخم گذار کم شد
در همین حال، حسن سیستانی، مسئول اتحادیه مرغ و ماهی کرمان به مشکلات مرغداران اشاره کرده و اظهار کرد: «حدود یک سال پیش، مرغدارانی که مرغ تخم گذار تولید می کردند با توجه به بالابودن هزینه های تولید و مقرون به صرفه نبودن این فعالیت اعتراض داشتند.»
وی گفت: «اما در آن شرایط که قیمت نهاده ها هم بالا بود هیچ اتفاق خاصی برای رفع این مشکل نیفتاد تا اینکه بسیاری از این افراد مرغهای خود را حذف و کشتار کردند.»
سیستانی ادامه می دهد: «با این کار عملا تولید تخم مرغ کاهش یافت در حالی که تقاضا بالا بود.»
توزیع سهمیه بندی شده تخم مرغ
وی با بیان اینکه برای پرورش مرغ تخم گذار هم زمانی حدود هفت تا هشت ماه لازم است اظهار داشت: «یکی دیگر از دلایل افزایش قیمت تخم مرغ این است که برخی از شرکتها همچون شرکت سیمرغ محصول خود را به خارج از استان می فرستد چون هم قیمت و هم تقاضا در دیگر استانها بیشتر است.»
سیستانی با بیان اینکه قیمت هر شانه تخم مرغ در حال حاضردر کرمان بین 6 هزار تا 7 هزار تومان است، ادامه می دهد: «با این شرایط، شرکت سیمرغ با فروش محصول خود به دیگر استانها، به خریداران داخل استان به صورت سهمیه بندی تخم مرغ می دهد که این کار باعث می شود آنها هم قیمت را تا 8 هزار تومان بالا ببرند.»
قیمت واقعا بالاست/ شیوع بیماری در مرغداریها موجب تغییرات قیمت شده است
در همین حال خبرنگار مهر با مصطفی زریسفی، معاون توسعه بازرگانی داخلی سازمان صنعت، معدن و تجارت استان کرمان در این باره گفتگو کرد.
زریسفی با بیان اینکه در حال حاضر قیمت تخم مرغ واقعا بالاست می گوید: «یکی از دلایل این افزایش قیمت کمبود تولید و افزایش و ثبات تقاضاست.»
وی می افزاید: «کاهش قیمت هم به این دلیل بوده است که چند استانی که قطب تولید تخم مرغ در کشور بوده اند به دلیل آلودگی و شیوع بیماری در بین مرغها تولید خود را کاهش دادند.»
زریسفی تصریح می کند: «علیرغم همه این مسایل، تولید در استان کرمان هیچ لطمه ای ندید.»
وی می افزاید: «اما کرمان در این زمینه از لحاظ برخی از نیازها به استانهایی همچون خراسان جنوبی و رضوی و یزد وابسته بوده که کاهش در این مناطق در تولید استان ما هم اثر گذار است.»
معاون توسعه بازرگانی داخلی سازمان صنعت، معدن و تجارت استان کرمان در ادامه به اقدام دولت برای تعدیل بازار اشاره کرده و می گوید: «در این شرایط دولت ضمن کاهش تعرفه واردات از 30 درصد به صفر و آزادسازی واردات در این زمینه وارد شده است.»
وی اظهار می دارد: «همچنین طی ماه های آینده واحدهای تولید تخم مرغ در چند استان کشور راه اندازی می شوند و با افزایش تولید، روند نزولی در قیمت آن را خواهیم داشت.»
پروسه تولید طولانی است/ دو ماه آینده قیمتها تعدیل می شود
زریسفی اضافه می کند: «خوشبختانه در استانهایی که بیماری تنفسی در بین مرغها همه گیر شده بود، هم تا حدودی مشکل رفع شده و دور جدید جوجه ریزی برای پرورش مرغ تخم گذار آغاز شده است.»
وی تصریح می کند: «به هر حال پروسه تولید طولانی بوده و پیش بینی می شود ظرف دو ماه آینده قیمت تخم مرغ به تعادل برسد.»
مردم تخم مرغ کیلویی بخرند/ تخم مرغ کیلویی 4 هزار تومان
وی درخصوص خرید کیلویی تخم مرغ هم تصریح می کند: «برای بازار تولیدی قیمت هر کیلو تخم مرغ 3 هزار و 400 تومان تعیین شده که به این نرخ درصدی اضافه و با قیمت نهایی در اختیار مصرف کنندگان قرار می گیرد.»
زریسفی می گوید: «در حال حاضر بازرسان در حال کنترل بازار بوده و مردم باید در هنگام خرید از فروشندگان بخواهند تا تخم مرغ وزن شده و در اختیار آنها قرار گیرد.»
با این حال بررسیهای خبرنگار مهر نشان می دهد با احتساب نرخ 13 درصد فروشندگان قیمت کیلویی تخم مرغ بالغ بر چهار هزار تومان می شود که در مقایسه با خرید دانه ای و یا شانه ای تخم مرغ هیچ تفاوتی ندارد.
مردم چه می گویند
در این میان مردم که باید بار اقتصادی این افزایش قیمت را به دوش بکشند با توجه به نقش تخم مرغ در سبد مصرفی خانوار خواستار کنترل سریع بازار توسط مسئولان هستند.
نکته دیگر آنکه این سوال در ذهن مردم ایجاد می شود که قوتی مسئولان با افزایش قیمت نهاده ها و افزایش میزان بیماری در طیور می توانستند بروز چنین مشکلی را پیس بینی کنند چرا اقدامات پیش گیرانه را انجام ندادند.
کاهش تولید در استانها قطب تولید تخم مرغ می توانست با واردات این محصول جبران شود و همین واردات می توانست نرخ را تعدیل کند تا اینچنین شاهد افزایش قیمت تخم مرغ در بازار نباشیم.
ایران پرس نیوز :